یکی از فانتزیام اینه که یه قوطی نارنجی بخرم و توش اسمارتیز بریزم تو جمع غریبه ها ادای آدم مریض ها رو درآرم یکی ازم پرسید چی شده؟
بگم چیزی نیست، همون سردردهای همیشگی
بعدم چندتاشو بخورم بگم آآآآآآه
لامصب اِندِ کلاسه!
یکی از فانتزیام اینه که یه قوطی نارنجی بخرم و توش اسمارتیز بریزم تو جمع غریبه ها ادای آدم مریض ها رو درآرم یکی ازم پرسید چی شده؟
بگم چیزی نیست، همون سردردهای همیشگی
بعدم چندتاشو بخورم بگم آآآآآآه
لامصب اِندِ کلاسه!
یکی از خود درگیریهایی غضنفر تو این فصل زمستون اینه که وقتی پتو رو میکشم رو خودم گرمم میشه ، میزنم کنار سردم میشه و این داستان تا صبح ادامه داره!!!